سلام .
آیا تابحال فکر کردید که یک درخت تنها بر قله یک کوه ، آنهم در یک شب سرد زمستانی ، با هوایی ابری که ماه هم هر از چند گاهی دیده میشه ، چگونه خواهد بود : (منو میگه).
---------------------
اومدم بگم تو این سایت میتونین کلی بازی Pachisi مجانی Download کنید و برم. پس فعلا.
در ضمن Pachisi همون منچ خودمونه.
در ابتدا تشکر میکنم از تمامی دوستانی که گوشه چشمی به این وبلاگ می اندازند و با نظرات خودشون پدر پسر شجاع رو شرمنده میکنن. آیا تابحال در مورد آش شله قلمکار یا در مورد شلم شوربا چیزی شنیدید. معمولا بعد از نصب هر نرم افزار میتوان کارهای مختلفی را برای استفاده بهینه از آن انجام داد. بطور مثال همه ما با Winamp آشنا هستیم ، ولی نمیدانم که آیا شما هم مثل من بعد از نصب این نرم افزار برای اینکه کیفیت صدای بهتری داشته باشید این کار را انجام میدهید یا نه. کدوم کار ؟ این که بعد از نصب Winamp بر روی گزینه Config کلیک کرده و در قسمت EQUALIZER با کلیک بر روی PRESETS و سپس Load و Preset… وارد پنجره EQUALIZER های پیش فرض Winamp شوید. خود من در این لیست بهترین انتخاب را در Techno میبینم . شما هم امتحان کنید. بعد از این انتخاب و زدن شستی Load تغییر ایجاد شده را خواهید دید. کار آخر این است که بر روی ON کلیک کنید و اینجاست که تغییر ایجاد شده در کیفیت صدا را شاهد خواهید بود. در ضمن این هم یک پوسته زیبا برای Winamp که تقدیم میشود به همگی شما. راستی : یه شب در فرودگاه زنی منتظر پرواز بود و هنوز چندین ساعت به پروازش مانده بود. زن ، برای اینکه یک جوری این وقت را پر کند به کتابفروشی فرودگاه رفت کتابی گرفت، سپس پاکتی کلوچه خرید و در گوشه ای از فرودگاه نشست. زن غرق مطالعه بود که ناگاه متوجه مردی شد که در کنار او نشسته بود. و بدون هیچ شرم و حیایی یکی دو تا از کلوچه های او را برداشت و شروع به خوردن کرد. زن برای اینکه مشکل و ناراحتی پیش نیاید چیزی نگفت و اصلا به روی خود نیاورد. و همچنان که به مطالعه کتاب ادامه میداد هر از چندگاهی کلوچه ای را هم برمیداشت و میخورد . زن به ساعتش نگاهی انداخت و در همین حال متوجه شد که "دزد" بی چشم و رو پاکت کلوچه اش را تقریبا خالی کرده است. هر چه میگذشت زن خشمگین تر میشد. با خود اندیشید که اگر من آدم خوبی نبودم بی هیچ شک و تردیدی چشمش را کبود کرده بودم. با هر کلوچه ای که زن از توی پاکت برمیداشت مرد نیز برمیداشت. وقتی که فقط یک کلوچه در داخل پاکت مانده بود زن ماند که چه کند، که ناگهان متوجه شد آن مرد در حالی که لبخندی بر چهره اش نقش بسته بود آخرین کلوچه را از پاکت برداشت و آنرا نصف کرد و در حالی که نصف کلوچه را به طرف زن دراز میکرد نصف دیگر را توی دهانش گذاشت و خورد. زن با عصبانیت نصف کلوچه را از دست مرد قاپید و پیش خود گفت : " اوه ، این مرد نه تنها دیوانه است بلکه بسیار بی ادب هم تشریف دارد. عجب آدمی ! حتی یک تشکر خشک و خالی هم نکرد." این زن در طول عمرش به خاطر نداشت که این چنین آزرده خاطر شده باشد به همین دلیل وقتی که پرواز او را اعلام کردند از ته دل نفس راحتی کشید. وسایلش را جمع کرد و بی آنکه حتی نیم نگاهی به دزد نمک نشناس بیفکند راه خود را گرفت و رفت. زن سوار هواپیما شد و در صندلیش جا گرفت. سپس دنبال کتابش گشت تا چند صفحه باقیمانده را نیز به اتمام برساند. دستش را که توی کیفش برد ، متوجه شد در کیفش چیز دیگری غیر از کتاب هم هست. آنرا به بیرون آورد. آنچه که او در جلوی چشمانش دید ، پاکت کلوچه ای بود که یکی دو ساعت پیش خریده بود. درباره استفاده بهینه از نرم افزارها براتون گفتم ، پس این نکته را هم اگر بلد نیستید مثل من که از جای دیگری یاد گرفتم ، شما هم از پدر پسر شجاع یاد بگیرید. استفاده از Winrar در حداکثر فشرده سازیش : به این صورت که ابتدا بر روی Folder یا هر چیز دیگری که میخواهید آنرا فشرده سازید کلیک راست کنید و گزینه Add to archive… را انتخاب کنید. سپس در پنجره باز شده و قسمت Compression method را در حالت Best قرار دهید. در قسمت Archiving options گزینه Create solid archive را انتخاب کنید. حتما مطمین شوید که در قسمت Advanced و Compression… و در قسمت General compression مقدار Dictionary size,KB بر روی حداکثر یعنی 4096 باشد. تایید کنید و به پنجره General بازگردید. اگر هم خواستید فایلتان به صورت یک فایل اجرایی باشد گزینه Create SFX archive را نیز انتخاب کنید(البته مقداری حجم فایل افزایش می یابد). در انتها با زدن کلید OK فایل فشرده شما با حداکثر فشردگی ساخته خواهد شد. میتونید امتحان کنید عبارت Create solid archive را غیر فعال کنید و یک بار دیگر همان فایل یا پوشه را فشرده کنید. اختلاف را دیدید؟ چند روز پیش تو دهکده حیوانات جشنی بود که اهالی دهکده ما هم به اون جشن دعوت شده بودند خیلی شلوغ پلوغ شده بود و از همه جا اومده بودند حتی "این جون جو" هم اونجا بود. گفت که دنبال یک بازی فکری خوب میگرده که قابلیت طراحی هم داشته باشه. من هم بازی Sapphire Yours رو براش معرفی کردم. اون هم برای تشکر این عکس را به من هدیه داد. عجیبه نه ؟ "این جون جو" و بازی فکری!!! . فکر کنم معنی آش شله قلمکار یا Hotchpotch رو خوب فهمیده باشید. راستی داشت یادم میرفت من اسم یکی از درایوهای کامپیوترم را از DRIVE به Hotchpotch تغییر دادم چون تو این درایو هرچی بخواهید پیدا میشه. شما هم اگه چنین درایوی دارید بد نیست اسمش رو بذارین : Hotchpotch
امیدوارم تصاویری که برایتان گذاشته و خواهم گذاشت مورد قبول واقع شوند . فعلا کلبه خالیه و پسر شجاع رفته پیش دختر مهربون ( عجب دوره زمونه ای شده از خانم کوچولو خوشش نیومده رفته دنبال دختر مهربون ) حالا اگه یه روزی پسر شجاع زن بگیره و بخواهند که بچه دار بشن ، من از همین حالا اسم بچه اش را هم انتخاب کرده ام . البته خودش که موافق نیست ولی باید به حرف پدرش گوش کنه . حتما میپرسید چی انتخاب کرده ام . خوب معلومه . اگه بچه اش پسر بود اسمش رو میذاره : پسر پسر شجاع . و اگه دختر بود میذاره : دختر پسر شجاع .
بگذربم . گفتم پسر شجاع ، زن بگیره یادم افتاد که چند وقت پیش در یکی از وبلاگها با مطلبی مواجه شدم که واقعا جالب بود . آنهم مطلبی درباره " شناخت زنها " . شاید خیلیها این داستان را خوانده باشند ولی اگر تا بحال این داستان را نشنیده اید حتما بخوانید تا به خیلی از سوالات شما در مورد زنها پاسخی داده شده باشد.
و اما داستان :
روزی مردی که در شهر بندری لیسبون زندگی میکرد. به کنار ساحل رفته و با صدای بلند خدا را صدا زد و گفت که خدایا من بنده خوب تو هستم و همیشه سعی کرده ام که مرتکب گناهی نشوم چرا به خواسته ام پاسخ نمیدهی . که ناگهان متوجه صدایی میشود . این صدا از جانب خداوند بود . خداوند گفت : بنده من، تو یکی از بندگان خوب من هستی و من دعای تو را مستجاب میکنم . خواسته ات را بگو . آن مرد با تعجب زیاد و خوشحالی فراوان گفت : خدایا ! دعای من این است که میخواهم از اینجا تا شهر نیویورک و بر روی اقیانوس اطلس جاده ای درست کنی تا من هر وقت که خواستم بتوانم از اینجا تا نیویورک رانندگی کنم . خداوند گفت : ای بنده من ! تو میدانی که انجام این کار برای من چقدر راحت و آسان است و من در یک چشم بر هم زدن آن را برایت آماده میکنم . ولی دعای دیگری کن. مرد گفت : آخر چرا ؟ خداوند گفت : آخر میدانی که برای ساختن این جاده آنهم به این مسافت چند هزار کیلومتری نیاز به چه مقدار زیادی سیمان و مواد دیگر است . از کف اقیانوس تا بالا باید بتون ریزی شده و ... . و آیا میدانی که با این کار نظم دریاها و طبیعت به هم میخورد و ... . مرد گفت : خدایا ! قبول . پس لطفا به سوال من پاسخ بده . من هم از خواسته ام صرفنظر میکنم . خداوند گفت : فقط با یک سوال از این خواسته ات میگذری . بپرس . حتما پاسخ خواهم داد . مرد گفت : آری . من صرفنظر میکنم . اما سوالم این است که خدایا ! زنها چه موجوداتی هستند ؟ احساسشان چیست ؟ گریه هایشان برای چیست ؟ و خنده هایشان برای چه ؟ ... . که ناگهان خداوند صحبتهای آن مرد را قطع کرد و گفت :
" ای بنده من ! آن اتوبان ی که گفتی برایت بسازم 6 بانده باشد یا 8 بانده . "